...
با نفرتی عجیب نسبت به زندگی به آدما به روابط به روزها و شبها دارم ادامه میدم. لبخند میزنم، و وانمود میکنم از هیچ چیز متنفر نیستم. در مورد قر ص بر نج سرچ کردم سامانه نوشتاری بحران باز شد نوشته بود نیاز به مشاوره داری؟ در حالیکه چشام از اشک جاییو نمیدید نوشتم نه. باز آتیشم زدن یه شاخه خشک و بی ارزشم آدما هر بار یه یه تیکه از روحمو میبرن میندازن تو آتیش میسوزم و میسوزم ولی نمیمیرم که راحت بشم. سالها درین نقطه هستم. انتهای همه چیز. انتهای خودم. مصمم برای رفتن. تصمیم برای انتهای زندگی. پوک های عمیق آخرم به انتهای سیگار. آخر خطه رفیق. بسیار بوسیدمش بسیار در آغوش فشردمش بسیار نظاره اش کردم. لمسش کردم. بوییدمش. این ها اخرین توشه من از دیدار آخر بود. تا قیامت ما درون ادم های اطراف همواره دنبال خود میگردیم و این پیمایش همیشه بی سر انجام خواهد بود همیشه از آدما با قواعد و مکاتب خاص و به خصو اونایی که خیلی تعصبی رفتار میکنن خوشم نمیومده حالا کار به اون طرز فکر ندارم که اشتباهه یا درست همین که طرف انعطاف نداره حالم رو بد میکرده نشسته اون وسط کاترو رو بر میداره میکشه رو پوستش یه لایه از پوسشتو میبره و همه جارو خون برمیداره میخنده میگه میبینی؟ دیگه دردم نمیگیره دیگه هیچ جوری دردو نمیفهمم دست بکش از همه کارا از همه آدما از همه روابط از همه رفتارا از همه چی دست کشیدن عین آرامشه فک کن تو جاده ای با شیب نسبتا تند دنده رو پنج کردیو داری با موزیک حال میکنی به لحظه تصور میکنی یه موجودی جلو راهته معکوس میکشی رو دنده دو حالو روزم شبیه یه ماشین با همین حالته از پنج معکوس کشیدم رو دو تسمه تایم پاره نکردما اما حالم واقعاً خوش نیس من خوب میفهمم هیچکس منو دوست نداره هر کسی که دور برمه فقط برا اینه کارشو راه بندازم. همیشه تلاش میکنم کارمو به بهترین نحو انجام بدم بهترین فرزند خانواده باشمو کمک کنم مایه افتخار باشم کلی هنر و کلی مهارت دارم کار همه رو راه میندازم سنگ صبور بقیه میشمو خوب گوش میدم دوست خوبی باشم و وفادار و رازدار تو روابطم شخصیم عاشق واقعی باشمو امین دل طرفم اما هیچ وقت از هیچ سمتی کسی بهم افتخار نکرد. اصلا کسی منو نمیبینه انگار. میخوام دستمو بندازم دورت همه رویاهام پوچه تو نیستی من دست ندارم راستی چیکار میخواستم بکنم؟؟!؟!؟!؟؟ لا به لای شلوغیای زندگی همه خنیدنا گریه کردنا خرید رفتنا درس خوندنا با رفقا گشتنا رانندگی کردنا موزیک گوش دادنا غذا خوردنا مو شونه زدنا خوابیدنا قدم زدنا.... همه و همه. باز جای خالیت مثل یه سیاه چال بزرگه که تنهاییمو میبلعه. میدونم کجایی و سرت کنار کی رو بالشه اما هر جا بودی هر جا رفتی تنت سلامت.یادت گرامی یارجانم بازم نمردم. هی زور میزنم هی نمیمیرم. هی خودمو میکشم هی نمیمیرم. هی همه چی نا امیدم میکنه باز نمیمیرم. محکومم به عذاب بی پایان و نمردن. شدم اون غول سیاه و وحشتناکی که یه عمر ازش میترسیدم و فاصله میگرفتم شدم خود خود همون کثافت. همون قدر نفرت انگیز همون قدر بی رحم همون قدر وحشتناک هر چی میگذره آدم مزخرف تری میشم که دونه دونه پا روی خط قرمزاش میذاره و اصلا حس بدی نمیگیره دلم میخواد مچاله بشم تو خودم مست کنم و ساعت ها سیگار بکشم سرمو بتراشم و تو بارون دراز بکشم میخوام تنها باشم و کسی ندونه زنده ام یه بی قراری مزمن بی علاج دارم البته علاج داره اما دست خودم نیست تو بغل توعه تویی که دوستم نداشتی خسته ام کردی دوستت داشتمو خسته م کردی دیگه اونقد خسته ام که حس دوست داشتن نمونده یادمه بچه بودم چون سه تا دختر بودیم همیشه مامان از هر چیزی که میخرید سه تا میخرید با رنگ مختلف و من همیشه صبر میکردم دوتای دیگه رنگیو که دوست دارن بردارن و باقی مونده اون رنگی بود که هیچکس دوسش نداشت و مال من میشد الان بزرگ شدیم الان اگه از کسی خوشم میاد چیزی نمیگم میذارم بقیه باش رل بزنن و باقی مونده دل تنهای منه. حال اون بچه رو دارم که تو مهد کودک هیچکس باهاش بازی نمیکنه هیچکس خوراکیشو باهاش تقسیم نمیکنه تو حیاط که میره تنها میشینه یه گوشه به جمع بقیه با حسرت نگاه میکنه. دوباره این کرونای لعنتی هممونو داغون کرده اونقد بی حال و مریضم که کل این سه روز زیر پتو بودم و لرزیدم بیشتر دلم برا مامان بابای طفلیم میسوزه حالم از خواب و کابوسام بهم میخوره چرا تموم نمیشه هی میخوام برم لب بوم خودمو بندازم بیام بالا دوباره خودمو بندازم باز بیام بالا خودمو بندازم باز بیام و خودمو بندازم هی دایم تکرارش کنم.
Design By : Pichak |