آنقدر دوستت دارم

که هر چه بخواهی همان را بخواهم

اگر بروی شادم

اگر بمانی شادتر

تو را شاد تر می خواهم

با من یا بی من

بی من اما

شادتر اگر باشی

کمی

- فقط کمی -

ناشادم

  و این همان عشق است

عشق همین تفاوت است

همین تفاوت که به مویی بسته است

و چه بهتر که به موی تو بسته باشد

خواستن تو تنها يک مرز دارد

و آن نخواستن توست

و فقط يک مرز ديگر

و آن آزادي توست

تو را آزاد مي خواهم

آنکه ویران شده از یار مرا می فهمد


آنکه تنها شده بسیار مرا می فهمد


چه بگویم که چنان در خو فرو ریخته ام


که فقط ریزش دیوار مرا می فهمد


 

تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست

 

ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم

 

و تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم

 

ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود

 

و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید

 

تبسمی از تو مرا کافیست که  از هیچ به همه چیز برسم

ياد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بيشتر زنده نيست

 

ياد گرفتم که عشق يعني فاصله و فاصله يعني دو خط موازي که هيچگاه به هم نمي رسند

 

ياد گرفتم در عشق هيچکس به اندازه خودت وفادار نيست

 

 و

 

ياد گرفتم هر چه عا شق تري ،

 

تنهاتري

توراحس میکنم هردم...


که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی...


من از شوق تماشایت...


نگاه از تو نمیگیرم....


تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....


ولی...افسوس...این رویاست....


تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....


تو با من مهربان بودی...


واین رویا چه زیبا بود....


ولی.... افسوس.... که رویا بود....

 


حلالم کن دارم میرم ...چقدراین لحظه دلگیره 


گناهی گردن مانیست ...همش تقصیر تقدیره


نگام کن لحظه ی رفتن ...چه تلخه این هم آغوشی


چه وحشتناکه دل کندن ...چقدر سخته فراموشی


پرازبغضم پرازگریه ...پرازتلخی وشیرینی


حلالم کن دارم میرم ...منوهرگز نمی بینی

حلالم کن اگه دستام ...به دستای توعادت کرد


آخه دنیای عاشق کش ...به ما دوتا خیانت کرد

کلاف آرزوهامو ...چراهیشکی نمی بافه


برای ما دوتا عاشق ...جدایی دورازانصافه



تمام سهم من از تو ...یه حلقه س که توو دستامه



تمام سهم تو ازمن ...یه عشق بی سرانجامه



تو بارونی ترین ابری ...من از پاییز لبریزم



چه معصومانه می باری ...چه مظلومانه می ریزم

من که تصویری ندارم در نگاه هیچ کس

خوب شد هر گز نبودم تکیه گاه هیچ کس


کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من


تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچ کس


زیر بار ظلممان دارد زمین خم میشود


بی تفاوت شد خدا هم چون که آه هیچ کس...


بهترین تقدیر گلها چیدن و پژمردن است


سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس


آخرش چوپان تو را با خنده ای سر میبرد


کاش میشد تا نباشی در پناه هیچ کس


عاقبت در زجر هستی قرص نانت میکنند


ماه دور از دست باش و قرص ماه هیچکس.....

حسرت

اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟

امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟


ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ

این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت


يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل

گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت


از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت


مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود

ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت

ای اشک

ای اشک ، آهسته بریز که غم زیاد است  
 
 ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست  
 
 ما تجربه کردیم ، کسی یار کسی نیست . . .