ترکیب مقداری عسل سرکه و ... می باشد
بیش از صد نوع چای هم
اکنون در کشور ما
موجود
است که متناسب با مزاجها مصرف انواع آنها توصیه می شود مثل( چای کوهی, گل
گاو
زبان, سنبل الطیب, گزنه, زنجبیل, گل نسترن, پونه, بابونه, دارچین, آویشن,استخودوس,...) همراه کمی نبات بجای قند وشکر استفاده
از
خرما, ارده شیره انواع
میوه
ها کشمش, توت خشک, عسل بسیار بجاست. بهترین ظرف که هم
کمبودهای خون بدن را جبران کرده و هم موجب میکروب زدائی از
غذا
می شود ظرف سنگی و مسی می باشد
بهترین
تنقلات آجیل های طبیعی هستند که به جهت طبع گرمشان بسیار مفید
می باشند(مصرف آجیل ها جزء فرهنگ
عمومی بوده است)
غذاهای خورشی سنتی,
غذاهای سرخ نشده،
سبزی
خوردن بویژه نعنا بجای سالادهای امروزی, لبنیات پرچرب و دست نخورده(شیر و
لبنیات
باید جوشانده شود)
حبوبات بخصوص نخود( اگر خیس شده و آب آن
بدور ریخته
شود
موجب نفخ نمی شود)
سس دست ساز طبیعی(مخلوط تخم مرغ وسرکه)
بطور تازه قابل
استفاده
است. کلیه غذاهای طبیعی بطور تازه استفاده شود از خوردن میوه در غیر
فصل
آن خودداری شود. ضمناً عمده میوه در محل
جغرافیای رویش طبیعی آن مفیدتر
است.
پوست میوه ها بعنوان ماسک جهت نرمی و زیبایی
پوست بسیار مفید است میو ها و
سبزی
جات هرچه بیشتر در معرض نور خورشید قرار بگیرند مفیدترند و فقط سنگ نمک و
پودر
آن, نمک سالم و قابل استفاده هستند
استفاده از چوب
مسواک(بنام چوب اراک)بعد از خلال دندان
بهترین مسواک و ضدعفونی کننده طبیعی و مالش دهنده لثه ها
خواهند
بود
کمترین
کمک انسان دوستانه شما تکثیر این برگه و در اختیار دیگران قرار دادن است
صبح پاشدم به زور، دارم لباس
میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم
شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه
به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها
کنه
به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !
میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی
رفتم پرنده فروشی میگم آقا قناریهای نر و مادتون کدومان ؟
میگه میخوای بخری ؟
پَـــ نَ پَـــ مامور منکراتم اومدم ببینم قفسشون یه وقت مختلط نباشه
با دوستم رفتیم بام تهران ... یه یارو تو بانجی جامپینگ داشت بالا
پایین میرفت ...
دوستم میگه اگه این کش پاره بشه می خوره زمین داغون می شه؟
پَـــ نَ پَـــ می خوره زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره ...
توالتم،در رو می زنه،سرفه می کنم،میگه یعنی نیام تو،گفتم پـَـَـ نــه
پـَـَــــ اگه دستات تمیزه بیا واسم طهارت بگیر
تی شرت « دی اند جی » پوشیدم ...داداشم میگه « دولچه ، گابانا » ست؟
میگم
پَـــ نَ پَـــ « داوود و غفوره »
رفتم سوپری میگم نوشابه دارید
یارو میگه نوشابه مشکی گفتم پـــ ... عصبانی شد گفت برو گمشو بیرون
....میگم آقا میخواستم بگم پنیرم میخوام یارو کلی معذرت خواهی کرده
میگه پنیر کیلویی میخوای ؟گفتم پـَـَـ نَ پـَـَـــ متری میخوام!!!
دارم میرم تو دانشگاه یارو دم در جلومو گرفته میگه آقا شما دانشجوی
همین دانشگاهید؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ دانشجوی دانشگاه آکسفوردم،
درس تفسیر قرآن رو اینجا واحد میهمان گرفتم !
بابام از اداره زنگ زده خونه بعداز کلی احوال پرسی میگه حامد خودتی؟
میگم: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ به سیستم تلفنباک بانک تجارت خوش
آمدید برای پرداخت قبوض شماره 1،برای اطلاع از موجودی حساب شماره
2....گفت زهر مار و قطع کرد .دیدم ظهر عصبانی اومد توی اتاق منم پای
پَــــ نَ پَـــــ بودم گفت اگه یه بار دیگه بگی پَــــ نَ پَـــــ
دیگه تو این خونه نمیخوابی....گفتم یعنی بیرونم میکنی بابا؟گفت پَـــ
نَ پَــــ خونه رو عوض میکن
خونه همسایمون آتیش گرفته به پسرش میگم زود باش برو زنگ بزن بیان، میگه
آتش نشانی ؟میگم پَـــ نَ پَـــــ زنگ بزن حضرت ابراهیم بیاد بره تو
آتیش خونتون گلستان بشه!!!
دختره داره فیلم میبینه دوستش میگه:من عاشقه رادانم.دوستش
میگه:کی؟بهرام؟
دختره میگه: پ نه پ سردار
دستمال کاغذی گرد کردم گذاشتم تو بینیم مامان بزرگم میگه بینیت خون
اومده؟ پـَـــ نــه پـَـــ دیدم از دماغم داره هوا میاد. گفتم حتما
پنچر شدم فعلا اینو رد کنم که بادم خالی نشه
روزی مردی سراغ شیخ آمد و
گفت: یا شیخ، من با زنی همکار هستم و در موقع کار دست و بدنمان به هم
میخورد. تکلیف چیست؟
شیخ فرمود بیارش اینجا ببینیم ارزش فتوا داره یا نه… !!!
(کتاب شیخ و ملاحظات قبل از فتوا جلد 15 صفحه 42)
- - - - - - - - - - - -
ﺭﻭﺯﯼﺩﻭ ﺯﻥ ﻧﺰﺩ شیخ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ
ﺩﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. شیخ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺑﭽﻪ ﺭﺍﻭﺳﻂ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻭ
ﻫﺮ ﺯﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ. ﺁﻥ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪﺍﺯ
ﻭﺳﻂ ﻧﺼﻒﺷﺪ .
شیخ ﮐﻤﯽ ﺟﺎﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻗﺎﻋﺪﺗﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻣﯽﺷﺪ
- - - - - - - - - - - -
شبی قبل از جنگ شیخ مریدانش
را داخل خیمه جمع کرده و به یاران گفت: ببینید، من بهتون نمیخوام دروغ
بگم. فردا همتون در جنگ کشته میشید. پس حالا من چراغ رو خاموش میکنم.
هر کس که نمیخواد فردا تو جنگ شرکت کنه، میتونه بره. پس چنین کرد.
چراغ که روشن شد، همهی مریدان رفته بودند و شیخ خیمه را در حالتی یافت
که تمام وسایل آن غارت شده بود.
شیخ گفت: هاها! خیلی خوب، شوخی بامزهای بود. حالا دوباره چراغ رو
خاموش میکنم، همه چی رو برگردونید سر جاش.
چراغ که روشن شد، حتی البسه شیخ را هم ربوده بودند.
شیخ در حالی که برهنه وسط خیمه وایساده بود گفت: بچهها بس کنین دیگه
. کمکم داره بیمزه میشه. من یه بار دیگه چراغو خاموش میکنم…
شیخ خواست چراغو روشن کنه که انگار چراغ رو هم برده بودن
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...