عشق پنهان من

با تو قلبم تند می زند ، با من بمان ...

عشق پنهان من

با تو قلبم تند می زند ، با من بمان ...

addict

نازنینم

هر چقدر دست و پای دلم را می بندم

تو را ترک نمی کند

کار من از این حرفها گذشته

رهایم کنی

رفتگرها مرا در جوی خیابان پیدا خواهند کرد ...

A homeless heart

چندتا عکس یادگاری

Description: http://arash-moghimian.persiangig.com/image/ocean-of-tears/nimkate%20khali.jpgبا یه بغض و چندتا نامه

چندتا آهنگ قدیمی

که همه دلخوشیامه


آینه ای که رو به رومه
غرق تو بهت یه تصویر
بارونای پشت شیشه
من و تنهایی و تقدیر

دست من نیست نفسم
از عطر تو کلافه می شه

لحظه ای که حسی از تو
به دلم اضافه می شه


باورم نمی شه اما

این تویی که داره می ره
خیره می مونم به چشمات
حتی گریه ام نمی گیره


چشای مونده به راه و

شب تنهایی و ماه و
یه دل بی سرپناه و
من و خونه


ساعت های غرق خواب و
این من بی تو خراب و
یادت هرگز نمی مونه

نمی مونه نمی مونه...

 


The careless whispers


I feel so unsure
As I take your hand, and lead you to the dance floor
As the music dies
Something in your eyes
Calls to mind a silver screen
And all its sad goodbyes

احساس نا امنی میکنم
وقتی دست تو را میگیرم تو را به سمت محل رقص راهنمایی میکنم
وقتی موزیک تموم میشه
چیزی در چشمان تو
در ذهن تصویری نقره ای تصویر میکند
و خداحافظی بسیار سخته


ادامه مطلب ...

Contact

من آبم


      تو آتش


من پایین 


         تو بالا


من سیاه 


            تو سفید 


من شرق 


           تو غرب


خشمی نهفته در صدای توست


اندوهی پنهان در کلام من


دیدی مکث کردم 


دستهایم می لرزید 


دلم ...


Pair Six

سه روز است که مرا رها کرده ای


سه روز است 


نمی دانم 


شاید 3 سال است 


یا سه قرن


می دانی از وقتی تو را شناختم ساعت نمی بندم


تنها تقویم روی میزم گاهی زمان را یادآوری می کند


خودم را به هزار راه می زنم تا یاد آغوشت نیافتم


حتی او هم حس کرده بی پناهم


تو که رهایم می کنی 


غم ها جفت شیش می آورند...


Unforgiven

نه می بخشی نه می گیری


ز ما بس سخت دلگیری


هراس از تو نیاز از من


نیاز و التماس از من


به گهگاهی دلم راضی از این عشق و ز عشقبازی


نگیر از من تو این گهگاه تو ای از حال من آگاه


بکش دل را به گمراهی بکش ما را اگر خواهی


بیا تا فرصتی مانده هنوز در اول راهی ...


پینوشت : شبی مجنون به لیلی گفت کی محبوب بی همتا

                               تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد

You & I

حس درد سبز عشقی با یه دریا پراز امید


غربت نجابتت رو میشه تا خود خدا دید


با یه دریا پر از احساس منم اون همیشه با تو


گرمیه قلبم و دستام پیشکش تنهایی تو


من و تو جرات مرگیم توی لحظه های اخر


میشه تامرز تن عشق برسیم مثل یه مادر


من و تو فرصت پرواز به همه پرنده هاییم


واسه تا ابد رهایی ما دوبال اشناییم


میدونم که ما اسیریم تا که همصدا نخونیم


غربت ترانه هارو توی این قفس میمونیم


اگه تا سپیده صبح برسه فصل اقاقی


میتونیم با لمس این عشق


بشکنیم غرور یاغی


پینوشت : از دیشب فقط این آهنگ تو ذهنمه ...

solicit

خواستن

شعری است برای تو

اما این شعر را لب ها نمی گویند

طفلکی ها دلش را ندارند

این شعر پنهان شده

در لابلای طپشهای نامنظم قلبی

یا لرزشهای دستی

یا گردش دیوانه وار خون در صورت گل انداخته

یا در نبض سنگین شقیقه های من

و عشق

تکرار نام زیبای توست

بر لب های من

آنگاه که بی هراس دنیای بیروح

در کوچه های تنهایی قدم می زنم

و به انعکاس نام زیبای تو در روح شکسته ام گوش می دهم ...

for my love

چقدر دلم برایت تنگ شده
آنقدر که فقط نام زیبای تو در آن جای می گیرد
عزیز من ، قلب من
ای کاش می شد اشک های طوفانی ام را قطره قطره جمع کرد
تا تو در دریای غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کنی
ای کاش می شد فقط یک بار دیگر 
فریاد بزنم
دوستت دارم
و تو صدایم را می شنیدی 

دستهایت را عاشقانه به گردنم می آویختی 
 

ای کاش به جای عکس زیبایت
وجود نازنینت پیش رویم بود
و حرف های نا گفته ام را می شنیدی
به راستی که تو اولین عشق راستینم هستی
در گذشته هرگز اینچنین عاشق نشده بودم
اما؛
حال خوب می دانم که فقط با شنیدن نام زیبایت
چشمانم بی اختیار می بارد
ای امید آخرینم
بدان که هر روز ، هر ساعت و هر لحظه
به در گاه آفریدگار تو دعا می کنم
تا یک باردیگر بتوانم
چشمانم را زندانی نگاهت کنم...

manic

یک چیزهایی یک جاهایی هست 

 یک چیزهایی یک جاهایی نیست 

 زمان هم شوخی بیمزه ای بود  

 شاید فقط خدا به این شوخی می خندد 

 فاصله 

 زمان  

 شانه هایی که نیست 

 گوش هایم درد می کند  

 از شنیدن صداهایی که شعرهای تو نیست 

 

دلخوش  به نفس های عمیق 

 که اشک های نیامده را می تارانند 

 

چطور می توانی بخوابی وقتی جای خالی تو مدام به شیشه انگشت می زند 

 

تو نیستی و چقدر زود این اتاق تمام می شود  

 و دیوار و دیوار و دیوار و دیوار ... 

 

پینوشت : دلم می خواهد آنچیزی که در کیفت قایم کرده ای را بردارم سینه ام را بشکافم و قلبم را در بیاورم پرت کنم جلوی سگ تا بخورد و من راه بروم و سوت بزنم ...  

 

 

Delirium

سی و شش طبقه 

 بالا آوردم 

 این ساختمان منحوس را  

 در خواب راه می روم 

 تیغ موکت بری یا کارد آشپزخانه به چه در می خورد 

وقتی رگهایم را قاطی کرده ام 

 از پنجره های شکسته نگاه می کنم 

 این کشتی خیلی وقت است غرق شده

دیگر کسی جنازه های ما را پیدا نخواهد کرد 

 

من چشم گذاشته ام 

 و ساکت گوش می دهم 

 کسی انگار نام کوچک مرا صدا زد

کاش تو باشی  

 

ارتفاع این ساختمان چند طبقه باید باشد  

 تا وقتی به پایین پریدم 

 شعرهایی که زمزمه می کنم  

 ناتمام نماند... 

 

گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم              

                     بجز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم

Relativity

انیشتن


اشتباه کرده


زمان تابع سرعت نیست

دوری و نزدیکی به توست


که گذر زمان را تنظیم می کند ...



پینوشت : کجای این شب تیره مرا بوسیده ای که هنوز که هنوز است وقتی در راهروهای تاریک تنهایی قدم می زنم نفس هایم عطر ناب غزل می دهند ...

Torn shirt

آواره‌ام

آواره در تو که نیستی زلیخای من

با گرگ ها جنگیده ام

سلولهای سیاه و تاریک تنهایی را گذراندم

حالا
 

روی دست من فقط

پیراهن پاره توست ...

Lost

احساس می کنم سوار یک چرخ و فلک شده ام


کنترلش هم افتاده دست یک مشت دیوانه


سر درد و تهوع امانم را بریده


حالا حتی توان اینکه خودم را از این گردش باطل


به بیرون پرت کنم ندارم


عضلات صورتم از لبخند های احمقانه آزرده است


حس می کنم به پایان این دور و تسلسل بیهوده چیزی نمانده ...

My Lily

دیشب

در آغوش خــــدا گریستم تــا نوازشم کند
 
پـرسید :

فرزندم پس لیلی ات کجاست.... ؟؟

اشک هایم را پـاک کـــردم و گفــــتم :
 
در آغوش مجنون دیگریست

خدا سرش را پایین انداخت

و آرام گریست ...