سال 91 هم تمام شد
سرشار از سکوت بود
سکوت کردم
درحالی که استخوان در گلویم بود
و اشک در چشم فقط لبخند زدم
لبخند زدم
لبخند زدم
دستهایم توی جیب
سرما را بهانه کردم
تا لرزش دستهایم را مخفی کنم
حـآلـآ
مـن هـزآر بـآر ِ دیــ ـــگـر هـم
" یآ مـُـقـَـلـِـب الـقــُـلــوب ِ و الـاَبـصـآر "
بــخوآنــم
وقـتـی تـــدبـیـر مـن ،
لـیـل و نـهـآر رآ بـی تـو گـــُــــذرآنـدن سـت ...
هـیـــــچ ســــآلی نـــُـ ــــو
نــَــخـوآهـد شــد
...
"لحظه
رفتنیست
و خاطره
ماندنی...
تمام ادبیات عشق را
به نگاهی میفروختم
اگر!!!
لحظه ماندنی میشد
و خاطره رفتنی..."
وقتـی می گویــم
برایـم دعـا کن ،
یعنـی
کـم آورده ام ..
یعنـی
دیـگر کـاری از دست خودم بــر نمـــی آید ..
برایــم دعــا کـن
رفیـــق .. .
این طور بارمان آوردهاند
که بترسیم،
از همه چیز.
از بزرگتر
که مبادا بهش بربخورد،
از کوچکتر
که مبادا دلش بشکند،
از دوست
که مبادا برنجد
و تنهایمان بگذارد.
از دشمن
که مبادا برآشوبد
و به سراغمان بیاید.
و از عشق ...
همه عمر ترسیدیم
و به روی مبارکمان هم نیاوردیم ...
امشب،
پشت فرمان به تو فکر می کردم.
نمی دانم چقدر رابطه ی ما یکطرفه است
اما میدانم
که تو خدای نگه داشتن روابط یکطرفه ای.
راستش را بخواهی
من علیرغم اینکه زیاد به گوشم خوانده اند
که باید از خدا ترسید
از تو زیاد نمی ترسم!
چرا که موجودات نجیب ترس ندارند
و من با اینکه تو را هرگز ندیده ام
باور دارم که نجابت مثال زدنی ای داری.
همچنین من فکر می کنم
که تو باید یک نوع لوتی صفتی مخصوص به خودت را داشته باشی
بطوری که من تو را اینطور تصور میکنم
که روی یک صندلی ای نشسته ای و به زندگی من نگاه می کنی
درحالی که آخر ماجرا را می دانی
و برای همه ی ندانم کاری های من حرص می خوری
و دست مشت شده ات را بارها و بارها روی دسته ی آن صندلی کوبیده ای
و زیر لب به من گفته ای:
"لعنتی".
اما هرگز لعنتم نکرده ای.
من حتی فکر میکنم که حتی تو هم نیاز داری که بخوابی
اما خواب تو مثل خواب مادرها سبک است.
هنوز صدای من در نیامده بیدار شده ای
و از نگاهت می شود این کلمه را خواند:
"جونم؟".
هر چند که درست قبل از اینکه بخوابی
از بی قیدی های من در مقابل نعمت هایت دلخور بوده ای
و یک نفس عمیق کشیده ای
و در بازدم، زیر لبت گفته ای:
" ای بی معرفت"
و بعد خوابیده ای
در حالی که خدای جاده های یکطرفه بوده ای.
و آماده برای اینکه دوباره عاشقی کنی،
به سبک خودت!
و این را هم باید به خصوصیات تو اضافه کرد
که بی نظیر در عشق های یکطرفه ای.
خسته ات کردم خدایا،
بخواب
رفیق لوتی صفت نجیبم.
آنقدر به من لعنتی بی معرفت خوبی کن که بترسم که بمیرم
و قرار باشد با تو چشم توی چشم شوم.
برای آن لحظه دستانم خالی است
و شاید جهنمی که می گویند همین باشد:
چشم توی چشم شدن با کسی که یک عمر عاشقت بود
و هر شب با درد بی معرفتی های تو خوابید.
بخواب لوتی
که شرمندگی از مرگ هم بدتر است...