عشق پنهان من

با تو قلبم تند می زند ، با من بمان ...

عشق پنهان من

با تو قلبم تند می زند ، با من بمان ...

comrade

امشب،

پشت فرمان به تو فکر می کردم.


نمی دانم چقدر رابطه ی ما یکطرفه است

اما میدانم

که تو خدای نگه داشتن روابط یکطرفه ای.


راستش را بخواهی

من علیرغم اینکه زیاد به گوشم خوانده اند


که باید از خدا ترسید


از تو زیاد نمی ترسم!

چرا که موجودات نجیب ترس ندارند

و من با اینکه تو را هرگز ندیده ام

باور دارم که نجابت مثال زدنی ای داری.


همچنین من فکر می کنم

که تو باید یک نوع لوتی صفتی مخصوص به خودت را داشته باشی

بطوری که من تو را اینطور تصور میکنم

که روی یک صندلی ای نشسته ای و به زندگی من نگاه می کنی

درحالی که آخر ماجرا را می دانی

و برای همه ی ندانم کاری های من حرص می خوری

و دست مشت شده ات را بارها و بارها روی دسته ی آن صندلی کوبیده ای

و زیر لب به من گفته ای:    

                                 "لعنتی".


اما هرگز لعنتم نکرده ای.


من حتی فکر میکنم که حتی تو هم نیاز داری که بخوابی

اما خواب تو مثل خواب مادرها سبک است.

هنوز صدای من در نیامده بیدار شده ای

و از نگاهت می شود این کلمه را خواند:


                          "جونم؟".


هر چند که درست قبل از اینکه بخوابی

از بی قیدی های من در مقابل نعمت هایت دلخور بوده ای

و یک نفس عمیق کشیده ای

و در بازدم، زیر لبت گفته ای:


                        " ای بی معرفت"


و بعد خوابیده ای

در حالی که خدای جاده های یکطرفه بوده ای.

و آماده برای اینکه دوباره عاشقی کنی،


                     به سبک خودت! 


و این را هم باید به خصوصیات تو اضافه کرد

که بی نظیر در عشق های یکطرفه ای.


خسته ات کردم خدایا،


بخواب

رفیق لوتی صفت نجیبم.

آنقدر به من لعنتی بی معرفت خوبی کن که بترسم که بمیرم


و قرار باشد با تو چشم توی چشم شوم.


برای آن لحظه دستانم خالی است

و شاید جهنمی که می گویند همین باشد:

چشم توی چشم شدن با کسی که یک عمر عاشقت بود

و هر شب با درد بی معرفتی های تو خوابید.

بخواب لوتی

که شرمندگی از مرگ هم بدتر است...

Remember

یادمان باشه که :


ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"
کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا"
مقداری خرد پشت " چه میدونم "
و
اندکی درد پشت "اشکالی نداره"
وجود داره . . .

Blessing

نعمتهای آسمان


 همیشه برف و باران و نور نیست،


گاهی خداوند


 دوستانی را بر ما نازل میکند


 از جنس آسمان


 به زلالی باران،


 به سفیدی برف


و روشنایی نور...

Leader

یک رئیس،


یک رهبر


یک رئیس ایجاد ترس می کند


و یک رهبر ایجاد اعتماد


یک رئیس سرزنش می کند


و یک رهبر تصحیح اشتباهات


یک رئیس همه چیز را می داند


و یک رهبر می پرسد


یک رئیس کار را به یک حمالی تبدیل می کند


و یک رهبر آن را به فعالیتی موردعلاقه


شما کدامیک هستید ؟

...

پیرمرد قصه‌گو :
و انسان تنها نشسته بود، غرق در اندوهی فراوان. همه حیوانات دور او جمع شدند و گفتند: "ما دوست نداریم تو را اینگونه غمگین ببینیم. هر آرزویی داری بگو تا ما برآورده کنیم."
انسان گفت: "می‌خواهم قدرت بینایی قوی داشته باشم."
کرکس جواب داد: "بینایی من مال تو."
انسان گفت: "می‌خواهم نیرومند باشم."
پلنگ گفت: "مانند من قدرتمند خواهی شد."
انسان گفت: "می‌خواهم اسرار زمین را بدانم."
مار گفت: "نشانت خواهم داد."
و سپس تمام حیوانات هرچه داشتند به او دادند. وقتی انسان همه ی این هدایا را گرفت و رفت، جغد به بقیه حیوانات گفت: "انسان دیگر خیلی چیزها می‌داند و قادر است کارهای زیادی انجام دهد. من می‌ترسم!"
گوزن گفت: "ولی انسان به هرآنچه میخواست رسید، دیگر غمگین نخواهد بود."
اما جغد جواب داد: "نه. حفره‌ای درون انسان دیدم. اشتیاق و حرصی عمیق که کسی را یارای پر کردن آن نیست. این همان چیزی است که او را غمگین می‌کند و مجبورش می‌کند بخواهد. او آنقدر به خواستن ادامه می‌دهد تا روزی هستی می‌گوید: من تمام شده‌ام و دیگر چیزی ندارم پیشکشت کنم!"

Care

وقتی


نیازمند پناه باشی


فرق نداره چند سالت باشه،


فرقی ام نمیکنه


 اونی که پناهت میشه چند سالشه

مهم اینه


 که دلش چقدر بزرگه

Goddess of Sun

آنگاه که تولد دختری بیگناه

مایه ی ننگ عرب ها بود،

آنگاه که زندگی برای دخترکان عرب ،

ساعتی به طول نمی انجامید!!

 

نیاکان ما،

بلندترین شب سال،

یلدا،

شب تولد مینو،الهه ی زن

و الهه ی خورشید را شب زنده داری می کردند!!!

 

برای گرامی داشت مقام مقدس زن،

،این شب و همه ی شب های پر ستاره ی ایرانی را

به خواهران عزیزم و زنان مقدس سرزمینم

تبریک می گویم

 

با آرزوی طلوع خورشید سبز در فردای زندگیتان

 

Youth Without Youth

"دست هایم را در باغچه می کارم


سبز خواهد شد

 

می دانم


میدانم


میدانم


و کبوتر ها


لای انگشت های جوهریم لانه خواهند ساخت "


سختی ها می آیند و می گذرند ، مهم این است که در لحظه پایان سختی برای ایستادن دوباره آماده باشی  (ایچینگ )


پینوشت : او رفت چون تو می اومدی ... (رقصنده با گرگ)

Freedom

عشق به حسین (ع)

تعهد به آزادگیست

"بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده"

عشق به حسین (ع)

ایستادن پای حق است

حتی اگر تنها باشی

حتی اگر مردم ترکت کنند

اگر کشته شوی

اموالت مصادره شود

من اما از ترس کم شدن اضافه کارم چشمم را روی حق می بندم

مشکی می پوشم

اما دست یزید را می بوسم

و عاشورا کوبیدن خشم امروز بر سر ظالم دیروز است ...

The careless whispers


I feel so unsure
As I take your hand, and lead you to the dance floor
As the music dies
Something in your eyes
Calls to mind a silver screen
And all its sad goodbyes

احساس نا امنی میکنم
وقتی دست تو را میگیرم تو را به سمت محل رقص راهنمایی میکنم
وقتی موزیک تموم میشه
چیزی در چشمان تو
در ذهن تصویری نقره ای تصویر میکند
و خداحافظی بسیار سخته


ادامه مطلب ...

Look closer

" همیشه شنیده بودم

که لحظاتی قبل از مرگ تمام زندگیه آدم از جلوی چشمانش میگذره.

اول اینکه بیشتر از یک لحظه‌است

تا ابدیت امتداد داره همچون اقیانوسی از زمان

برای من موقعی بود که توی کمپ به روی پشتم دراز کشیده بودم

در حال تماشای سقوط ستارگان بودم

و برگ‌های زرد درختان افرا که در کنار خیابان صف کشیده بودن

و یا دستان مادربزرگم و پوستش که همچون کاغذ بود

و اولین باری که اتومبیل جدید پسر عمویم تونی را دیدم

و جینی و کارولین (همسر و دخترم).

احتملا از اتفاقی که برام افتاده میتونستم خیلی عصبانی باشم

اما وقتی دنیا پر از زیبای هاست نمیشه برای مدت طولانی در عذاب بود.

یه وقتی فکر می‌کنم تمام زیبایی‌ها رو دارم

در یک آن می‌بینم طاقتش رو ندارم

قلبم مثل بادکنک در حال انفجار مملوء از اونها میشه

بعد به خاطر میارم که باید آروم بگیرم

و نخواهم اون رو برای همیشه حفظ کنم

بعد مثل بارون درونم جریان پیدا میکنه

هیچ حسی جز تصویر از تمام لحظات ساده زندگی احمقانه‌ام

رو در وجودم نمی‌یابم.

مطمئنم نمیتونید حرفهای من رو درک کنید اما نگران نباشید یه روز درک خواهید کرد."


تقریبا تمام دیشب و امروز صبح به فیلم زیبای آمریکایی فکر می کردم

به نظرم بهترین فیلم دهه 90 بود

و چقدر قشنگ مشکلات جامعه امروز ما رو به تصویر کشیده


[ لستر نیمه شب با خیال دست زدن به بدن آنجلا در وان حمام در حال خود ارضائی در تخت خواب است ]

کارولین: داری چی کار می کنی ؟
لستر: هیچی !
کارولین: تو داشتی ج ل ق می زدی ؟
لستر: نه ، نمی زدم
کارولین: چرا ، داشتی می زدی
لستر: خوب پس منو بزن ! داشتم ج ل ق می زدم . [ کارولین با انزجار از روی تخت بلند می شود ] درسته ، داشتم فیلو خفه می کردم . هویجو پوست می کندم . به هیولام سلام می دادم
کارولین: نفرت انگیزه !
لستر: خیلی باید ببخشید ، ولی من هنوز خون تو رگام جاریه
کارولین: مال منم هست
لستر: واقعا ؟ مثل اینکه من تنها کسیم که براش کاری می کنه
کارولین: [ از تخت خواب بیرون می رود و آباژور را روشن می کند ] لستر ، من دیگه نمی تونم این طوری زندگی کنم . این یه ازدواج نیست
لستر: این چندین ساله که یه ازدواج نیست . ولی تا وقتی که من خفه خون گرفته بودم خوشحال بودی . خوب ، حدس بزن . من عوض شدم . و این من جدید هر وقت هوس می کنه ج ل ق می زنه ، چون این طور که پیداست تو توی این موضوع هیچ کمکی بهم نمی کنی
کارولین: اوه . می بینم ! تو فکر می کنی تنها کسی هستی که ارضاء نشده ؟
لستر: تقصیر من بوده ؟ خوب پس ، بیا عزیزم ، من آماده ام !
کارولین: اعصاب منو به هم نریز ، آقای محترم ! وگرنه به سرعتی که سرت سوت بکشه ازت طلاق می گیرم
لستر: به چه علت ؟ من دائم الخمر نیستم ، زن دیگه ای رو نکردم ، باهات بد رفتاری نکردم ، هیچ وقت تا حالا نزدمت ، یا حتی سعی نکردم بهت دست بزنم مگر اینکه خودت کاملاً می خواستی ، فقط بودن و نبودنم برات فرقی نداره .

 ولی ... من توی گرفتن مجوز ازت حمایت می کنم و بعضیا فکر می کنن نصف دارایی تو مال من میشه [ کارولین حیرت زده و با دهان باز روی صندلی می نشیند ] هر وقت میای توی تخت خواب چراغم خاموش کن ، باشه ؟



Wisdom 1

ندانستن ، دانش راستین است.

تلاش برای انباشتن دانش بیماری است.

ابتدا بدانید که بیمارید ،

سپس برای سلامتی کوشش کنید.

فرزانه طبیب خود است .

او خود را از تمام دانسته هایش رها نموده

پس در حقیقت یکپارچه و کامل است


کلام حقیقت عاری از آراستگی است

و کلام آراسته خالی از حقیقت.

خردمند نیازی نمی بیند تا منظورش را اثبات کند

آنان که اصرار بر اثبات نظرشان دارند از خرد بویی نبرده اند


فرزانه دارایی ندارد

هرچه بیشتر به دیگران یاری می رساند

شادتر می شود

هرچه بیشتر می بخشد

غنی تر می شود


تائو بی اصرار و پافشاری قوت می بخشد

فرزانه با رها کردی میل به تسط ، رهبری می کند...

You and I


You and I holding tight

من و تو محکم به هم می چسبیم

You and I gotta fight

من و تو میخوایم بجنگیم

You and I side by side

من و تو کنار به کنار هم

You and I say goodbye

من و تو (با همه چیز) خداحافظی می کنیم

You and I feels so right

من و تو، با هم بودن چه حس خوبی داره

ادامه مطلب ...

The dream of a ridiculous man


یه روز یه مرد تصمیم می گیره خود کشی کنه برای همین منظور با کسی تماس میگیره و از طریق اون یک طپانچه سفارش میده شبانه میره اسلحه رو می گیره توی راه که به خونه بر می گشته یک دختر کوچولوی بیچاره جلوی مرد رو میگیره و بهش میگه بیا به مادر مریضم کمک کن
مرد اون بچه رو با عصبانیت هل میده و می ره توی راه فکر می کرده که من که قراره خود کشی کنم پس چرا باید به کسی کمک کنم
خلاصه میره خونه و روی صندلی دسته دارش میشینه و طپانچه رو میزاره جلوش و فکر می کنه که الان اون اسلحه رو برمی داره و یک گلوله توی قلبش شلیک می کنه توی همین فکرها خوابش می بره خواب میبینه که به خودش شلیک می کنه بعد همسایه ها می ریزند و پلیس خبر می کنند بعد فردای اون روز هم میان و مرد رو می برن قبرستون و دفن می کنند
مرد نفس راحتی می کشه و فکر می کنه که دیگه راحت شده و حالا تا قیامت آرامش خواهد داشت
چند ساعتی میگذره بعد ناکهان یک قطره آب میافته روی پلک مرد
کمی بعد قطره بعدی و قطره بعدی
مرد کم کم کلافه میشه اما خوب اون مرده و نمی تونه حتی یک ذره تکون بخوره
کم کم این موضوع تبدیل میشه به عذابی برای اون مرد پیش خودش فکر می کنه توی دنیا من عذاب می کشیدم ولی حداقل سعی می کردم یک کاری بکنم ولی حالا هیچ کار از دستم برنمیاد نمی تونم حتی فحش بدم!

در همین حال از خواب می پره به اسلحه پر روی میز نگاه می کنه و میگه بهر حال اگر قرار است عذاب بکشیم بگذار توی این دنیا بکشیم که حداقل سعی می کنیم که مشکلم رو حل کنم نه اونجا که حتی نمی تونیم جم بخوریم
بعد اسلحه رو به گوشه ای پرت می کنه و برای کمک کردن به دخترک و مادرش به سمت خونه اونها حرکت می کنه.

آتش

ما پیام دوستیمان را

با دود به هم می رسانیم

.

.

نمی دانم آنجا برای تو

تکه چوبی مانده

.

من اینجا جنگلی را به آتش کشیده ام


پینوشت : وقتی جایی آتش گرفت خاموشش می کنند اما وقتی خودت گر گرفتی چه می کنی؟