برای پوشانده شدن
یا برای باز شدن در باد
یا جلب نظر
یا برای به دنبال کشیدن نگاه
موهای یک زن خلق شده
برای عشقش
که بنشیند
شانه اش کند
ببافد
و دیوانه شود...
به سوی تو خواهم آمد
یکی از همین روزها ...
راستی
برای یک کاپوچینو دونفره وقت داری ؟
خرمای خوزستان
نان و پنیر
بوسه از گونه های یخ زده تو
نوازش دستان سرد من
می دانی
اینجا کوچه هایش برای من
دفترچه های بی خاطره اند
تو آنجا
به جای هردوی ما خاطراتمان را مرور کن
من اینجا
به جای هردومان دلتنگ می شوم ...
کنارتوام
سرم روی پاهایت
انگشت هایت لابه لای موهایم
رقصی عاشقانه گرفته اند
اشک بی اختیار بر گونه ام جاریست
" بزار سر روی شونم گریه سر کن
از اون شب گریه های تلخ هق هق
بزار باور کنم یه تکیه گاهم
برای غربت یه مرد عاشق ..."
دستت را آرام می گیرم
می بوسم
روی چشمهایم می گذارم
آرام می گویی " نفسم ..."
نفسم بند می آید
تو را در آغوش می کشم
" تو قلبم تو رو دارم
اگه خونه به دوشم
من این عالم عشق و
به عالم نفروشم ..."
هوای خنک صبح
شهری آرام
تمیز
شهر تو
چه لذتی دارد قدم زدن
و بعد یک صبحانه دونفره
نان و سنگک و پنیر و عشق
برایم لقمه می گیری
چای می ریزی
و من غرق تماشایت می شوم
تلفن می زنم
سرت روی شانه هایم
کنار که باشی
کوهها را جابجا می کنم
دو پرستو در آینه روبرو
کنار گوشت زمزمه می کنم
" قد آغوش منی نه زیادی نه کمی ... "
در سالن ترانزیت فرودگاهم
مردم می آیند و می روند
صدای غرش نشستن هواپیماها
صدای بلندگو در فضا می پیچد
" پرواز .... به .... هم اکنون به زمین نشست "
قلبم دیوانه وار می زند
از خودم می پرسم ؟
با همین پرواز به سمتش خواهم رفت ؟
لحظالت انتظار کند و طولانی
به روشنی صدای قلبم را می شنوم
انگشتهایم را مدام فشار می دهم
خدایاااااااااا
چقدر دیگه می بینمش ؟
صدایی مرا از جا می کند
مسافران ... جهت سوار شدن به خروجی شماره 1 مراجعه کنند
هواپیما روی شهرتو که می رسد
دیگر آشکارا دستانم می لرزد
قلبم در حال انفجار است
وااای خدایا
دارد دور شهر دور می زند
از همان بالا حدود تقریبی خانه ات را پیدا می کنم
تو آنجایی
عزیز دل من آنجاست
عشق ابدی من
نور دیده ام
نفسم
تا هواپیما به زمین بنشیند صد بار مرده ام و زنده شده ام
گوشی ام را روشن می کنم
پیامت می رسد
" عزیزم به شهر من خوش آمدی "
وااای اشک های بی حوصله
امان بدهید وسایلم را بردارم ...
همه اسمم را صدا می زنند
اما
در همه دنیا
فقط یکنفر وجود دارد
که وقتی می گوید : " محمدم "
نفسم بند می آید
و بریده بریده می گویم :
" جااااااانم ..."
"من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترین انسانم
به وفای همه بی ایمانم
دل گریان، لب خندان دارم"
به تو و عشق تو ایمان دارم...