پیله کرده ام به تو
نمیدانی پروانه شدن در آغوشت ، چه عالمی دارد ...
.
.
دو قلب دارم
یکی در طرف چپ و دیگری در طرف راست
آغوشت را تنگ تر کن
من این تن ، دو قلب را دوست دارم ...
حوصله خواندن ندارم
حوصله نوشتن هم ندارم
این همه دلتنگی
دیگر نه با خواندن کم می شود
نه با نوشتن !
دلم تو را می خواهد ...
عشق من وقتی که با تو عشق بازی می کنم
در تنور داغ آغوشت ، چه نازی می کنم
در تو می پیچد تمام نقش های پیکرم
در میان بوسه هایت یکه تازی می کنم
می شوم آن کس که باید باشم و باید شوم
عاشقی را پیش چشمت صحنه سازی می کنم
مثل مجنون می شوم در پاره ای از لحظه ها
یا چو لیلا دائما عاشق نوازی میکنم
عشق من … آری … تو باشی . جور دیگر میشوم
وصف غم ها را فقط با فعل ماضی میکنم
بی خیال درد و غمهای درونی می شوم
تا تو هستی ، ادعای بی نیازی میکنم ...
خوشبختی
داشتن کسی است
که بیشتر از خودش
تـو را بخواهد
و بیشـــتر از تـو
هیـچ نخواهد
و تــو
برایش تـــــــمام زندگی باشی...
دلم می خواهد
یک طوری نامت را صدا بزنم
یک طوری نامم را صدا بزنی
که دلت قرص بشود
دلم قرص بشود
و باور کنی من هستم تا آخرش
و باور کنم تو هستی تا آخرش
و با بودن من تو هستی شاد و ارام
و با بودن تو من هستم شاد و آرام ...
فقط شبهای تاریک می دانند
ماه چه روشنایی دارد
فقط خاک کویر می داند
باران چه طراوتی دارد
و فقط من می دانم
تو چقدر مهربانی ...
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست ...
عزیزترینم تولدت مبارک
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست ...